سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حتما این مطلب را تو سایتا خوندید. به این میگن هنر نویسندگی:

 

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... گه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

*وبلاک پسرک چوپان http://pesarakechopan.blogfa.com


نوشته شده در  چهارشنبه 90/7/20ساعت  11:49 عصر  توسط فانوس 1404 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جلسه سوم طرح صالحین(دوم مجازی)
زندگی نامه شهید وزوایی
جلسه اول مجازی طرح صالحین
هنر نویسندگی
زائری بارانی ام
Successful indeed are the Believers(قد افلح المومنون)
[عناوین آرشیوشده]